ترانـه ها ترکیب موزون و دلنشین اشعار و ملودی و صدا و احساس هستند ..
هریک جایگاه ویژه ای دارد و هماهنگی اش هست ...
که ترانـه ای را درون دل مـی نشاند ..
روح را تکان مـی دهد و جان را بـه آتش مـی کشد ..
و به منظور همـیشـه درون تقویم زندگی آدمـها بـه خاطراتشان گره مـی خورد و جاودانـه و تازه باقی مـی ماند ....
حالا اینکه چند سالت هست و در کجای جغرافیـای جهان هستی و زبانت چیست دیگر مـهم نیست ..
مـهم آن حسی هست که بتواند تارهای روح را بنوازد ..
مفهومـی کـه به عمق برود ..
واژه گانی کـه به فریـاد بدل شود ..
و یکی ازانی کـه ید طولائی درون این کار دارد و بسیـاری از ترانـه های ماندگار مدیون اشعار خوب و نابش هستند ..
اردلان سر فراز هست ..
مردی از خطه داراب ...
شـهر ی درون جنوب استان فارس و با سه ساعت فاصله که تا دریـا ...
اینقدر کـه ماشین را برانی و چشم ببندی و باز کنی و کنار آبی ترین آبی ها بـه تماشای غروب دلتنگ بندر بنشینی
تابستان گرم سال 1329 بود کـه به دنیـا پا گذاشت ...
با پدری 20 ساله و عاشق پسرش ...
دوره ابتدائی را بـه مدرسه شـهر آزاد رفت و دبیرستان امـیر کبیر ...
مادر ذوق شعر داشت و قلم را بـه دستش داد ...
و دبیران دبیرستانش آقای داشمند و عبدالرحیم معزی راهنمائی اش د ...
سیکل اول را کـه تمام کرد بـه شیراز رفت و دبیرستان سلطانی ..
دیپلم را گرفت و در رشته روانشناسی و علوم تربیتی مدرسه عالی پارس تهران پذیرفته شد ...
فارغ التحصیل شد و در تهران ماند ..
اگرچه بیماری پدر او و سه برادر و یک و مادرش را بـه شدت مـی آزرد و رنج مـی داد ...
پسر عموی مادرش حسین سرفراز کـه شاعر و روزنامـه نگار بود او را به منظور کار بـه رادیو ایران و ابراهیم صهبا معرفی مـی کند ..
تا آن زمان اشعار نیمایی و غزل های زیبا مـی سرود ...
اولین ترانـه ای کـه سرود " نمکدون " بود با صدای عارف و آهنگسازی عطاالله خرم کـه توفیق چندانی نداشت ..
و قصه شـهر سکوت یـا آهنگ فریدون شـهبازیـان و صدای عارف ...
و ترانـه بسیـار زیبای " اگه یک شب تو را درون خواب ببینم " با آهنگ محمد سریر و صدای مخملین محمد نوری ...
ولی ترانـه " آن روز فراموشم نمـی شـه " اولین ترانـه اش به منظور خانم گوگوش درون پاییز سال 49 ....
جرقه ای بر خرمن ترانـه سرایی زد ...
هنوز اون روز فراموشم نمـی شـه ،
که با دست قشنگت روی شیشـه
کشیدی عقلبی و نوشتی
واسه امروز و فردا و همـیشـه
سال 51 مـیلاد نوی ترانـه هایش هست ..
و همکاری او با آهنگسازان و خوانندگان بـه نام کـه ملودیـها و جنس صدا و حس خواندنشان بـه اشعار او نزدیک هست ..
و درون این زمان هست که ترانـه های ...
دو راهی ، والس بهاری عسل بدیعی فیلمی ستاره جاوید جاده ، دو پنجره ، من و گنجشکای خونـه ، مرداب ، کویر ...
کوه ، عسل ، طلاق ، نیمـه گمشده من ...
پنجره جدیدی درون ترانـه سرایی مـی گشاید ....
ترانـه های او مرز مخاطب عام و خاص را پشت سر گذاشت ...
به مـیان مردم رفت و با شادیـها و غمـها و عاشقانـه هایشان گره خورد ..
آنقدر کـه فروش صفحه 45 دور ترانـه " مرداب " درون جمعیت محدود آن زمان ایران ...
از مرز یک مـیلیون گذشت ...
و زمزمـه هر روزه مردم محله های بالا و پایین شـهر شد ...
شعرهایش صادق و ساده و صمـیمـی و به دور از استعاره های پیچیده و تصویر سازی هست ...
انگار دوستی چندین ساله نشسته و دارد برایت درد دل و حکایت مـی کند و فلسفه زندگی را برایت مـی گوید ...
تو اگه با من باشی ، قلبت مـی مـیره
گرمـی دست تو رو ، دستام مـی گیره
چی مـی شد اگر تو رو ، زودتر مـی دیدم
حالا مـی بینم تو رو، ولی خیلی دیره.
ترانـه هایش بـه روی پرده سینما مـی رود ...
ترانـه ای بـه نام دستای تو با صدای داریوش کـه برای فیلم دشنـه ساخته شد ...
ای کـه بی تو خودم و تک و تنـها مـی بینم
هر جا کـه پا مـی ذارم تو رو اونجا مـی بینم.
اردیبهشت سال 52 اردلان درون اردوی سربازی حین تحصیل هست و فراق پدر کـه بیمار هست او را بسیـار دلتنگ کرده ..
شعری مـی سراید بـه نام " چشم من "
که با صدای داریوش اقبالی جاودانـه مـی شود ....
چشـــم من بیــــا مــــنو یــــــــاری بکـــن
گونـه هام خشـــکیده شـــد کـاری
غــــیر گــــریـه مگه کاری مـی شـه کـــرد
کــــاری از مــــا نمــــیـاد زاری بکـــن
پدرش سالار قصه ها و شعرهایش بود ..
ولی بیماری سیروز کبدی روز بـه روز تحلیلش مـی برد ..
اجل فرصت دیدار آنـها را فراهم نکرد ..
و اردلان درون جاده بود کـه پدر بـه دیـار باقی شتافت ... والس بهاری عسل بدیعی فیلمی ستاره جاوید ...
حسرت آخرین وداع بغضی شد کـه همـه زندگی او را رها نکرد ...
و شعر جاده با صدای لطیف خانم گوگوش این غم عمـیق را درون دل همـه شنونده ها نشاند ...
خدا گریـه ی مسافر و ندید
دل نبست بـه هیچ و دل نبرید
آدم و برای دوری از دیـار
جاده رو به منظور غربت آفرید.
شاخص ترین ترانـه هایش درون سال 52 سروده شد ...
دو پنجره روایت عشق و جدایی ...
توی یک دیوار سنگی دو که تا پنجره اسیرن
دو که تا خسته دو که تا تنـها ، یکیشون تو یکیشون من .
ترانـه " اجاق " اثری اجتماعی و روایتگر مردمانی خاموش ..
غریب و گنگ و بی فریـاد ، اجاقی سرد و خاموشم
نفس هام سرد و یخ بسته ، زمستونـه تو آغوشم
یـه روز تو ی سردم هزاران شعله برپا بود
تنم فانوس شب سوز شبای سرد یلدا بود.
و عاشقانـه ترین ترانـه هایش ...
من و گنجشکای خونـه ، دیدنت عادتمونـه
به هوای دیدن تو ، پر مـی گیریم از تو لونـه
از سال 53 او بـه همکاری با دیگر خوانندگان و آهنگسازان مـی پردازد ..
که ترانـه های غزل ، مستی ، فاصله ، شقایق ، چراغ و بسیـاری دیگر از آن جمله اند ...
به خصوص ترانـه صدای بارون با ملودی بابک افشار و صدای گرم ستار ...
بوی موهات زیر بارون ، بوی گندم زار نمناک
بوی سبزه زار خیس ، بوی خیس تن خاک
شعرهایش بسیـار لطیف هستند و واژه ها انگار با موسیقی مـی ند ...
و شاعر آنچه را درون دنیـای حقیقی درون دلش مـی گذرد درون شعر بـه تصویر مـی کشد ..
و شاید رمز جاودانگی اشعارش هم همـین باشد ...
سال 54 به منظور او سال عاشقی نیز هست ..
در حسرت محبوبی کـه دیگر نیست ...
دل بـه سیـه مویی از شـهر شعرو ادب شیراز مـی بندد بلکه آرامشی ..
و دیگر عنان اختیـار واژه با او نیست ....
چرا کـه کلام شاعران فریـاد دل است ...
و اوج این عشق ترانـه " عسل " شد ...
مـی یـام از شـهر عشق و کوله بار من غزل
پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل
کسی کـه طعم اسمش طعم عاشق بودنـه
اما این شش سال زندگی مشترک به منظور او بـه جهنمـی تبدیل مـی شود ...
پرده ای پر از دروغ و تزویر ...
و سال 59 این نمایش بـه پایـان مـی رسد ...
هرگز حاضر بـه صحبت درون باره جزئیـات نشد ...
فقط گفت " همـه چیز مانند یک سوء تفاهم بود "..
زخم دلش را برداشت و رفت سراغ شعر ..
و هرگز از پشیمانی سخن نگفت ...
اگر دیوانگی کردم دلم خواست
ز خود بیگانگی کردم دلم خواست
اگر کـه اعتماد چشم بسته
به خصم خانگی کردم دلم خواست
پشیمان نیستم از آنچه بودم
پشیمان نیستم از ماجرایم
همـین هستم همـین خواهم شد از نو
اگر بار دگر دنیـا بیـایم
آینـه دلش زنگار نپذیرفت و از هر چه رنگ تعلق داشت دوری جست ..
و قلندر دنیـای ترانـه شد ...
در سال 58 آلبومـی هم بـه نام برگ زرد منتشر کزد ...
و درون بهار سال 1362 جلای وطن کرد ...
بی اعتنا به آنـها کـه مـی خواستند تن بـه ابتذال دهد و شعرش را بفروشد بـه یک مشت دلار ...
در حومـه دوسلدورف آلمان درون کارگاه چوب بری مشغول بـه کار شد ...
تنی خسته ولی وجدانی آسوده ...
او سالهای زیـادی درون آلمان و یونان و ترکیـه و ایتالیـا و آمریکا روزگار گذرانده ..
و اشعار و نوشته هایش حالا عطر و بوی سفر و غربت دارند ...
دو کتاب از او توسط نشر ورجاوند منتشر شده هست ...
از ریشـه که تا همـیشـه ..
سال صفر ...
که مجموعه ای از اشعارش را دربر مـی گیرد ...
او همواره نجیبانـه و صبور ، چشم بر همـه چیز بست و سرفراز ماند ...
و گلایـه هایش را از نامردی روزگار و نارفیقی دوستان ..
تنـها درون اشعارش جاری کرد ..
آهای مردم دنیـا، آهای مردم دنیـا
گله دارم گله دارم
من از عالم و آدم گله دارم
آهای مردم دنیـا آهای مردم دنیـا،
گله دارم گله دارم
من از دست خدا هم گله دارم گله دارم
شما کـه حرمت عشق رو شکستین
کمر بـه کشتن عاطفه بستین
شما کـه روی دل قیمت گذاشتین
که حرمت عشق رو نگه نداشتین
فریـاد من شکایت یـه روح بی قراره
روحی کـه خسته از همـه زخمـی روزگاره
گلایـه من از شما حکایت خودم نیست
برای من کـه از شما سوختن و گم شدن نیست
اگه عشقی نباشـه آدمـی نیست
اگه آدم نباشـه زندگی نیست
نپرس از من چه آمد بر سر عشق
جواب من بـه جز شرمندگی نیست
. والس بهاری عسل بدیعی فیلمی ستاره جاوید : والس بهاری عسل بدیعی فیلمی ستاره جاوید[بهار سبز - موسیقی - baharsabz81.blogfa.com والس بهاری عسل بدیعی فیلمی ستاره جاوید]